بازهم در باره سياستهاى "اتحاديه آزاد کارگران ايران"
پاسخ به سليمان چاپارى
سياوش دانشور

در شماره ۵٢ نشريه يک دنياى بهتر٬ در بحث هيئت دائر پاسخ ميدهد٬ من سياستهاى اخير "اتحاديه آزاد کارگران ايران" و ادبيات آنها را در ماجراى ملاقات با شاهرودى نقد کردم و تلاش کردم مسئولانه و دلسوزانه راه برون رفت اتحاديه از وضع موجودش را مطرح کنم. اين مطلب با واکنش هسيتريک فردى بنام "سليمان چاپارى" که ادعا ميکند "عضو اتحاديه" است روبرو شد. البته مطلب چاپارى را  سايت اتحاديه منتشر نکرده است و همين اين ترديد را ميگذارد که چاپارى اساسا ربطى به اتحاديه نداشته باشد. بويژه وارد بحثهائى هم شده که با موقعيت فعالين علنى جور در نمى آيد. او در واقع بحث نکرده است بلکه با انکار موضوع٬ من و حزب ما را به "افترا زنی های کینه توزانه" و تلاش برای "بی اعتبار کردن یک تشکل کارگری نو پا" متهم کرده است.

"سليمان چاپارى" در مطلبى دو سه صفحه اى ٢٣ بار عناوين زشت به من اطلاق کرده است. من قبل از اينکه شخصا عصبانى باشم٬ توجه ام به اين فرهنگ منحط سياسى جلب ميشود که با کارگر و منافع کارگرى عميقا بيگانه است. کار من پاسخ به فحاشيها نيست٬ بلکه نشان دادن ربط اين فرهنگ با خط سياسى مترتب به آن است. چاپارى را با کلکسيون فحاشيهايش به حال خود ميگذارم و بحث را روى نکاتى که مستقيما به منافع کارگران مربوط است متمرکز ميکنم؛

١- ما در مورد گزارش اتحاديه مبنى بر "تلاش ستودنى براى گرفتن وقت ملاقات از آيت الله شاهرودى" در مقابل سياست مذاکره متکى بر اعتراض کارگران گفتيم؛

"اگر کارگران جمع ميشدند و يا همراه با مردم معترض از آزادى رفقاى زندانيشان حرف ميزدند و خواهان لغو احکام شنيع شلاق ميشدند٬ و نماينده اى از اين کارگران براى طرح خواستهاى کارگران با شاهرودى حرف ميزد٬ هيچ ايرادى نه تنها به اينکار نبود بلکه يک تلاش مشروع و طبيعى کارگران براى رفع اتهام نهادهاى دولتى از روى سرشان بود."

سليمان چاپارى ظاهرا همين را قبول دارد و مدعى است که همينطور بوده و اظهارات ما واقعيت ندارد. با حرارات ميگويد "ما لابى گرى با قدرت حاکم نکرديم که ما را در کنار خانه کارگر قرار دهد" بلکه "اعضای اتحادیه آزاد کارگران ایران در مسجدی که شاهرودی سخنرانی میکرد حضوری بسیار پر رنگ داشتند و تلاش جانانه آنان در آنجا در تداوم مبارزات بی امان این اتحادیه برای لغو احکام کارگران سنندج، نهایتا منجر به دادن وقت ملاقات برای آقای صدیق کریمی شد".

آقاى چاپارى! اگر اينکار را کرديد زنده باد و دستتان درد نکند. اما کدام عقل سليم قبول ميکند که آدمهائى بروند اعتراض سازمان دهند و در متن آن نماينده شان را براى مذاکره و طرح خواست مشروع کارگران بفرستند٬ و بعد گزارش از "تلاش ستودنى براى گرفتن وقت ملاقات از آيت الله شاهرودى" به مردم بدهند؟ چرا نميگويند با "مبارزه ستودنى حقوق کارگران را اعاده کرديم"؟ چرا گزارش واقعى نميدهند؟ چرا خط در ميان از "آيت الله شاهرودى" و "جناب آيت الله شاهرودى" مينويسند؟ مسئله صرفا برسر انتخاب کلمات نيست٬ مسئله برسر سنت سياسى و نگرش خاصى است. شما مدعى هستيد که "عدم انتشار گزارشی در باره چگونگی گرفتن ملاقات با شاهرودی از سوی اتحادیه آزاد کارگران" باعث "سوء استفاده" من شده که اينطور ادعا کنم!! اما اتحاديه گزارش داد ولى گزارش ديگرى داد! اگر ميپذيريد که برسر مذاکره متکى بر اعتراض کارگران اختلاف نداريم٬ اگر بقول خودتان "لابى گرى اتحاديه را کنار خانه کارگر قرار ميدهد"٬ که به نظر من دقيقا قرار ميدهد٬ خب همان را بگوئيد که واقعيت داشته است. چرا اتحاديه واقعيت فرضى شما را وارونه گزارش ميدهد که حالا شما در مقام طلبکار ظاهر شويد؟ اى کاش اتحاديه اينکار را کرده بود. اما نه فقط اتحاديه در اينروز اعتراضى سازمان نداد٬ بلکه قبل از آمدن شاهرودى دنبال گرفتن وقت ملاقات با او بود. من از شما "عضو اتحاديه" ميپرسم؛ آيا اتحاديه قبل از آمدن شاهرودى از طريق نهادهاى دولتى ديگرى رسما دنبال گرفتن ملاقات با شاهرودى نبود و آيا اخبار آن توسط خانه کارگريها علنى نشد؟

٢- مورد اول مه تهران و رابطه با خانه کارگر هم به همين "ظرافت تاکتيکى" است. يعنى جائى کارگران و فعالين کارگرى با اعتراض و بدرست ميروند مراسم را به جلسه محاکمه سرمايه دارى تبديل ميکنند و يقه محجوب را مثل سال گذشته کارگران ميگيرند٬ و جائى از او ميخواهند – گيرم با "اعتراض"- که چرا ما کارگران را به جلسه راه نميدهند؟ يا جائى فعالين کارگرى مرتبا خانه کارگر و شوراهاى اسلامى را افشا ميکنند و جائى در برخى شهرها قرار و مدار برسر شرکت در اول مه در مراسم همديگر ميگذارند. يعنى دقيقا پشت موقعيت فعلى خانه کارگر ميروند تا از اين مجرا مثلا کارى بکنند و به اصطلاح "حاشيه امنيتى" براى خودشان درست کنند. من ايرادى ندارم که فعالين يک تشکل٬ با اين ارزيابى که توان هزينه دادن ندارند از اقداماتى صرفنظر کنند. اما قبول ندارم با همين بهانه بروند و سياست ديگرى را دنبال کنند. سياست خانه کارگر هم روشن است؛ تحليل بردن اعتراض کارگرى و پتانسيل فعالين کارگرى به عمله و اکره خودش. تبديل کردن فعال کارگرى به مسئول کميته اجرائيش يا خبرنگارش. بردن کارگران پشت سياستهاى خودش و نهايتا بسيج کارگران حول قانون کار ارتجاعى و ضد کارگرى رژيم در دعواهاى جناحى. اين دو سنت است: اولى سنتى ارتجاعى و ضد کارگرى است٬ و دومى بعضا گرايشى راست است که با محاسباتى عقب مانده در مورد موجوديت و قانونيت اتحاديه به امکانگرائى٬ قانونگرائى و بورکراتيسم درغلتيده و عمدتا تسليم بى افقى خودش ميشود.

من از شما ميپرسم؛ مگر قرار نيست رهبرى اتحاديه تصميماتش را متکى بر مجمع عمومى کند؟ اگر پاسخ مثبت است٬ در کدام مجمع در مورد ملاقات با شاهرودى و جدا شدن از بقيه فعالين کارگرى در اول مه و ... تصميم گرفته شد؟ وقتى کارگران نتوانند در مکانيسم واقعى شان يعنى مجمع عمومى تصميم بگيرند٬ منتخبين فلان مجمع عمومى بجاى آنها ازاين تصميمات ميگيرند. اتحاديه يک تشکل فعالين کارگرى است و تاکنون تلاش بيشتر فعالينش اينبوده که مستقل باشد. اما خطى در آن وجود دارد که با محاسباتى غيرواقعى و متوهم دارد فرمان را به طرف هماهنگى با خانه کارگر کج ميکند. اين خط ناچار است اينگونه تصميم بگيرد٬ اينگونه از اراده جمعى کارگران فاصله بگيرد٬ کارگران را غير مطلع از تصميماتش نگهدارد. روتوش کن اين سياست٬ يعنى شماى "عضو اتحاديه" هم اينگونه پاسخ بحث متين و مسئولانه را بدهد! بحث برسر همين سياستهاى اخير است که نه فقط استقلال طبقاتى هر تشکل کارگرى را زير سوال ميبرد بلکه با سنت کار و فعاليت هر محفل مستقل کارگرى هم تناقض ماهوى دارد.

٣- اگر مسئله فقط و صرفا برسر تلقى مخدوش از کار علنى – "قانونى" بود٬ ميشد در همين چهارچوب بحث کرد. اين جنبه را در مطلب قبلى و تفاوت آن براى گرايش راست و گرايش راديکال کارگرى توضيح دادم. اما مسئله اينست که خطى فکر ميکند رفع نقاط ضعف کنونى اتحاديه را ميتواند دراين مسير جستجو کند. توهمى وجود دارد که فکر ميکند با اين روش رسميت اتحاديه را ممکن است تضمين کند. همين سياست و بروزات آنست که چهره اتحاديه را از آنچه که بايد باشد به پديده ديگرى تبديل ميکند. من نه اتحاديه و نه همه فعالين و اعضايش را کنار خانه کارگر نگذاشتم و نميگذارم. اما هشدار دادم که اين نوع سياستها به همين راه ختم ميشود. بايد مواظب بود.   

۴- چاپارى اشاره به "تشکل مستقل کارگرى" در مورد اتحاديه ميکند. منظور از تشکل مستقل کارگرى تشکل توده اى کارگران است. اتحاديه چنين تشکلى نيست٬ بلکه تشکلى از فعالين کارگرى است. خوشبختانه خود اتحاديه هم به اين اذعان دارد و در همين سطح هم عده اى استقلالش را با اين سياستها مورد مخاطره قرار داده اند. معضل اساسى و مرکزى اتحاديه نيز اينست که تشکل توده اى کارگران نيست. در مطلب قبلى تاکيد کردم که؛

"اتحاديه امروز نه اهرم اقتصادى دارد که اساس قدرت کارگر است و نه تشکلى در يک مرکز صنعتى است که قدرتش را از کارگران بگيرد. اتحاديه امروز يکى از جمعهاى کارگرى و بويژه فعالين است که شرافتمندانه تلاش ميکنند که کارگران را متشکل کنند. نيروئى که منابع قدرت و اهرمهاى قدرت ندارد٬ عليرغم هر نيت خير و تلاش فداکارانه اش٬ ناچار است براى پيشروى و ادامه کارى به جاى ديگر اتکا کند. اين نقطه اتکا و منبع قدرت اگر قدرت کارگران و اعتراض متحدشان نباشد٬ تنها ميتواند تائيد و تضمين نهادهاى دولتى باشد. لذا اتحاديه براى برون رفت از موقعيت امروز٬ که ما صميمانه ميخواهيم و به سهم خود تلاش ميکنيم که به يکى از تشکلهاى ارزشمند طبقه کارگر تبديل شود٬ بايد پايگاه و سلول واحدش را تشکلهاى محيط کار و محل زندگى کارگران تشکيل دهد که مجموعه آنها به اتحاديه هويتى اجتماعى و واقعى ميدهد. ... کارگر بايد بدوا در محيط طبيعى اش متشکل باشد. اينکه تشکل يا سازمانهاى منطقه اى و سراسرى کارگرى چه اشکالى بخود ميگيرد٬ موضوعى در مرحله بالاترى از ايجاد تشکل پايه کارگران است. اتحاديه اگر پايه اش را بر تشکل مراکز کار و محيط زيست کارگران متکى نکند٬ هيچ راه پيشروى ندارد. تنها ميتواند بر اهداف برحق کارگرى در اجتماعات کوچکى در گل گشت ها و در ميان کوه و تپه و بدور از سوخت و ساز طبيعى کارگر و مبارزه کارگرى تاکيد کند. همه اينها هم به نوبت خود ارزشمند است اما به معضلات تشکل توده اى کارگرى عموما و معضلات اتحاديه خصوصا جواب نميدهد. اتحاديه بايد بينش و سبک کار و سياست سازماندهى اش را تغيير دهد تا بتواند در متن يک اعتراض در جريان و جارى به سنتهاى واقعى کارگرى هم تکيه کند. ايجاد تشکلى بيرون اين واقعيت و موجوديت اجتماعى کارگر و فرضا تلاش براى تثبيت آن از طرق مجارى قانونى و روشهاى سنتى راه بجائى نميبرد. اميد من اينست که دوستان اتحاديه در اين سياستها تجديد نظر کنند". 

و بعنوان نکته پايانى "سليمان چاپارى" بيخود بعنوان "عضو اتحاديه" وارد مباحث حزب ما و حزب کمونيست کارگرى شده است. عنوان ميکند؛ "اينها که از ضربه زدن بر حزب مادر و تکه پاره کردن آن سر خورده و نومید شدند.... این بار ظرفیت تخریب گرایانه خود را در ضربه زدن بر تشکلهای مستقل کارگری در داخل ایران متمرکز کرده اند"! اين اشاره سليمان چاپارى بيخود و بيجهت پاى اتحاديه را در يک بحث مشخص به اختلافات سياسى احزاب و اعلام موضع دراين زمينه ميکشد. اتحاديه جمعى از کارگران بيکار و شاغل است که کار مستقل و علنى خود را پيش ميبرد. همواره فعالين کارگرى و فعالين علنى با اين نوع مرتبط کردنها به احزاب غيرقانونى از جانب اطلاعات رژيم روبرو بودند. چاپارى اگر دلش براى تشکل کارگران ميسوزد؛ بهتر است آبى به صورتش بزند٬ عصبيت و بددهنى اش را حاشيه اى کند٬ و مستقل از هر اختلافى که با ما دارد٬ بعنوان مدعى "عضو اتحاديه"٬ پاى اتحاديه را وارد درگيريهاى سياسى احزاب نکند و امنيت فعالينش را به خطر نياندازد. همين بى مسئوليتى در قبال منافع کارگران عمق "تعلق" ايشان به اتحاديه و منافعش را برملا ميکند.

آقاى "چاپارى"! کمى مسئوليت داشتن ضرر ندارد. *